Friday, November 27, 2009

تگ به یاد سابق

شروع.فکر.گاهی خالی.گاهی جاده خاکی.لطیف.گاهی.هیجان.گاهی.خوب.دلتنگی.نشاط.گاهی.خط ممتد.گاهی.نوسان.خوب.ورزش.کلاس زبان آقای خشنودی.باز گویی کتاب.هیجان.نقاشی.فکر.اگزیستانسیالیسم و اصالت بشر؟.شاید.نه.نمی دونم.مهم نیست.حس.لطیف.آهنگ.پارادیزو.شام.روز جدید.بهتر.تا حدودی.خوب.دغدغه.ملاک.فکر.آزاد.رها.حس لطیف؟.حس لطیف.بی دلیل.بی مصداق.من.اتاق."خشم و هیاهو".تفسیر آزمون.کامپیوتر احیا شده.دانلود آهنگ.لطیف.ریپیت!.فیس بوک.40چراغ.فکر.فکر رها.فکر رها.فکر رها.کمی تشویش.فکر.تلاش برای رهایی.6 آذر 88

Tuesday, October 13, 2009

...

و این هم...یه پایان دیگه و شاید هم ... یه شروع دیگه... کسی چی می دونه؟
"...خیلی رک بگم به نظرم فقط و فقط چیزای بد رو می بینی.این منو عذاب می ده همیشه. اگه من انقدر بدم"
"...کلا ولی قبول دارم.کمتر از قبل هیجان دارم"
هزار بار اینا رو بخون،انقدر بخون که بهت ثابت شه همیشه احمق بودی،احمق احمق احمق... همیشه می خوای آدما رو یه جور دیگه
ببینی،180 درجه متفاوت! چرا؟ چرا؟ چرا؟ اینم آخرین پل بازگشت به زندگی! نه نه نه خواهش می کنم،تو نباید ببری، زندگی ادامه
داره، به حرف آقای خشنودی فکر کن، چشماتو ببند،فکر کن دوباره متولد شدی... لعنتی! چرا نمی شه... چه بلبشوایه تو ذهنم! لعنتی
لعنتی لعنتی...ببند،اون چشما رو ببند...به این فکر کن که همه چی دوباره از نو شروع می شه...به این فکر کن که تو تولد دوباره ات
یکی تو رو همونجوری که هستی می بینه...لعنتی لعنتی،نبر،دوام بیار،تو اون کتابای لا مذهب پس چی خوندی؟ خوب به کارشون ببر،به
آقای خشنودی فکر کن...به حرفش
"دیشب به این قضیه فکر کردم که چی می شد اگه چشمامو می بستم و دیگه هیچ وقت بازشون نمی کردم"
"خشنودی:"ولی من هر بار چشمامو می بندم و باز می کنم فکر می کنم دوباره متولد شدم
همینقدر آسونه،فقط باید چشماتو ببندی...یه دنیای دیگه رو تجربه می کنی...ببند،ببند،ببند...اصلا شاید به این آرزوت هم برسی که دیگه
هیچ وقت بازشون نکنی...هنوز هم آرزوته؟می ارزه؟زندگی می ارزه یا مرگ؟لعنتی...چرا مستوره امشب این اس ام اسو داد؟
"سرنوشت بشر پوچ و بی معنی است،اما رستگاری و خوشبختی فقط در همین جهان ممکن است و بس"
ممکن است؟ آره ممکن است...ولی نه،از کجا مطمئن باشم؟ لعنتی لعنتی لعنتی...فقط اون چشما رو ببند...یا دوباره متولد می شی یا...با
...موندن تو این گنداب،مرگ رو دوباره و سه باره و ده باره تجربه می کنی

...

فراموشش کن،همین الان

Thursday, August 20, 2009

Don`t panic

Bones sinking like stones All that we've fought for
کنسرت راک،دانشگاه،دانشکده ی تربیت بدنی..."شما کنسرت تشریف نمی آرین؟" چه زود گذشت
All these places we've grown All of us are done for
هیجان...تنوع...موسیقی
And we live in a beautiful world Yeah we do, yeah we do We live in a beautiful world
گروه آرمین اسلامی و دوستان،گروهی که توش خوب می زدن،خوب می خوندن...روی سنی که واقعا کوچک بود اونم برای اجرای موسیقی راک،هر چند تو ایران
He deals the cards as a meditation And those he plays never suspect
صدای دست و هیجان حضار از اجرای این آهنگ
He doesn't play for the money he wins He doesn't play for respect
زمزمه ی آهنگ
He deals the cards to find the answer The sacred geometry of chance The hidden law of probable outcome The numbers lead a dance
رقصهای نور در حد ... فوق العاده ابتدایی
I know that the spades are the swords of a soldier I know that the clubs are weapons of war I know that diamonds mean money for this art But that's not the shape of my heart
زمزمه هایی که برای خوندن این قسمت بلند تر شدن
و چه زود خاطره شدن...بعد از کنسرت کافه سنتی رفتن و البته ویگن گوش دادن...چه زود همه چی خاطره شد
سه سال گذشته و من هر بار که این آهنگهای کلد پلی و استینگ رو میشنوم یاد اون روز واقعا خاطره انگیز می افتم،روزی که آغاز گر خیلی از تجارب منو دوستام بود...هنوز هم 2 تا از آهنگهای ویگن بدجوری خاطرات اون روز رو برای من و فروغ زنده می کنن...و چه زود همه چی خاطره شد

Sunday, August 16, 2009

هجرانی

چه هنگام مي‌زيسته‌ام؟
کدام مجموعه‌ی پيوسته‌ی روزها و شبان را


من ــ
اگر اين آفتاب


هم آن مشعل ِ کال است


بي‌شبنم و بي‌شفق
که نخستين سحرگاه ِ جهان را آزموده است.

چه هنگام مي‌زيسته‌ام،
کدام باليدن و کاستن را


من
که آسمان ِ خودم چتر ِ سرم نيست؟ ــ

آسماني از فيروزه نيشابوربا رگه‌های سبز ِ شاخ‌ساران،
همچون فرياد ِ واژگون ِ جنگلي


در درياچه‌يي،
آزاد و رَها
همچون آينه‌يي


که تکثيرت مي‌کند.

بگذار


آفتاب ِ من


پيرهن‌ام باشد
و آسمان ِ من


آن کهنه‌کرباس ِ بي‌رنگ.

بگذاربر زمين ِ خود بايستم بر خاکي از بُراده‌ الماس و رعشه‌ی‌ درد.
بگذار سرزمين‌ام را


زير ِ پای خود احساس کنم
و صدای رويش ِ خود را بشنوم:
رُپ‌رُپه‌ی ِ طبل‌های خون را


در چيتگر
و نعره‌ی ببرهای عاشق را


در ديلمان

وگرنه چه هنگام مي‌زيسته‌ام؟کدام مجموعه‌ی پيوسته‌ی روزها و شبان را من؟
احمد شاملو
۱۳۵۶ -۱۵ اسفند

Friday, August 14, 2009

Emotinal winter

Speak to me
For I have seen
Your waning smile
Your scars concealed
So far from home, do you know you're not alone
Sleep tonight
Sweet summerlight
Scattered yesterdays, the past is far away
How fast time passed by
The transience of life
wasted moments won't return
we will never feel again
Beyond my dreams
Ever with me
You flash before my eyes, a final fading sigh
But the sun will (always) rise
And tears will dry
Of all that is to come, the dream has just begun
And time is speeding by
The transience of life
wasted moments won't return
And we will never feel again

Anathema

Sunday, August 9, 2009

...

از سر شب تا حالا این سومین باره که این دفتر لعنتی روز باز می کنم.دلتنگی ها... "هزار خورشید تابان" رو با یه بغض کشنده شروع کردم که مصیبت زندگی زنها تبدیل به اشکش کرد،اینکه من هم تکرار همون "مریم" هستم،با همون بد بختی های هم جنسام! که شاید فقط صورت این بدبختی ها با هم فرق می کنن! همه تکرار همیم.شقایق؟ آره بازهم تکرار...اینکه هر پسری ادامه ی پسر های قبلشه... بلاست کوشا یادته که:"عشق خیال باطلی است مبنی بر اینکه این زن با بقیه فرق دارد"؟ زن یا مرد! انسان یا شی،اصلا چه فرقی می کنه! همه چی عین همه،همه ی آدما عین همن،همه تکرار همن،من تکرار تو شقایق،تو تکرار روشنک و روشنک تکرار من و به قول تو فقط صورت قضایا با هم فرق می کنن،صورت این قضایای لعنتی که ول کنمون نیستن!... همه چی دوباره می چرخه.تا پلک به هم زدم،تا اومدم بفهمم زندگی یعنی چی یه سد دیگه دارن جلو پاهام می ذارن! یه کنکور لعنتی دیگه که هر چی شبه خوشی تو زندگی هست رو بیاد و مثل دفعه ی قبلش با خاک یکسان کنه، که دوباره با شروع شدنش همه ی اعضای خاندان ما شروع کنن به مردن و همه ی
بد بختی های دنیا درست مثل سه سال پیش خراب شن رو سرم و من به دنبال یه ذره تمرکز هی بدوام،هی بدوام و هی بدوام! باز هم تکرار اون عذاب وجدان های لعنتی که بعد از یه دور قدم زدن تو خیابونهای لعنتی این شهر خراب شده و همه ی آدمای مزخرفش بهم دست می داد. باز هم مرگ، با هم ذره ذره نابود شدن جگر گوشه هام، باز هم من و به قول شاملو "توان غمناک تحمل تنهایی،تنهایی،تنهایی،تنهایی عریان،انسان دشواری وظیفه است." می خوام برم خدایا،نه از این شهر خراب شده، نه از این مملکتی که سر تا پاشو گند پر کرده،نه حتی از این دنیای به قول خودت فانی... می خوام برم یه جایی که هیچ وجوبی وجود نداشته باشه که من مجبور به حرف زدن باهاش باشم...آره یه جایی که حتی خود تو هم نباشی...یه جایی که انقدر فکر کنم و فکر کنم و فکر کنم تا ذره ذره های مغزم متلاشی شن...تا اون موقع هیچ شم،نیست شم

Friday, August 7, 2009

...

زندگی خواب های گذشته است که تعبیر می شود.زندگی تاب خوردن خیال در روزها یی است که هرگز عمرمان به آن نمی رسد
پیکر فرهاد/عباس معروفی

Tuesday, August 4, 2009

برای خودم

انسان خودخواه ترین آفریده ی خداست،خیلی به این فکر کردم،اینکه تا چه حد کسایی رو که اطرافم بودن و هستن برای خودشون
می خواستم و می خوام...به این نتیجه رسیدن که منم آدمم و منم مثل بقیه ی آدما خود خواهم یه کم ناراحت کننده است.ناراحت کننده است
وقتی بفهمی قطره قطره اشکایی که برای نبودن دیگران ریختی به خاطر خودت بوده! ناراحت کننده است وقتی یادت میاد خودخواهی که
هر بار دستتو می ذاری رو یه تیکه سنگ دلت می خواد کسی که اون پایین خوابیده پاشه و دستاتو بگیره،چون فهمیدی که پیشت نیست
و الان خیلی وقته که نگاهتون به هم دوخته نشده...گاهی اوقات فکر می کنم همه ی کسایی که از پیشم رفتن زاییده ی ذهنم
بودن...! مامان بزرگ،عمو و حتی شوهر عمه ای که هفت روز از رفتنش می گذره،هر بار می رم خونه ی عمه و از جلوی اتاقش رد
می شم انگار هیچ وقت هیچکی اونجا نبوده و ما هیچ وقت نمی رفتیم تو اون اتاق امواج که به کسی عرض ادب کنیم! انگار روی اون
تخت رو همیشه یه ملافه پوشونده بود که یعنی کسی استفاده اش نمی کنه! چرا هر روزی که می گذره تصویری که ازشون دارم تو ذهنم
کمرنگ تر می شه،که انگار از اول یه "خاطره" بودن،خاطره ای که من با یاد آوریش بگم :چه تجربه ای! تجربه ی داشتن همشون
کنار "خودم"...نگاه کردن به چشماشون،گوش دادن به صداشون...ناراحت کننده است وقتی بفهمی زنده ها رو هم به خاطر خودت
دوستشون داری،اونایی که هستن و اونایی که اومدن و رفتن و تنهات گذاشتن و یه جایی زیر همین طاق آبی دارن زندگی می کنن بدون
اینکه بدونن هستی،نیستی... و الان... زندگی ادامه داره،مثل همیشه ! حتی بدون بودن کسایی که دوستشون داشتم و الان زیر خروار ها
خاکن یا اون آدمایی که الان کیلومتر ها با من و رویا هام فاصله دارن...زندگی ادامه داره حتی اگه تو برزخ بودن و نبودن باشم،حتی اگه
نفهمم چرا اومدن چرا رفتن...حتی اگه نتونم مطمئن باشم همشونو به خاطر "خودم" دوست داشتم یا به خاطر ...وجودشون.همه چی داره
!!طی میشه و تکرار به قیمت...زندگی

Friday, July 24, 2009

...

و اما... حس خوب ، بعد از مدتها

Sunday, July 19, 2009

"جایی برای داد زدن"

هی دور،دور،دور... دور بزن در خیابان های شهر،دست انداز های خیابان ها را
رد کن.هی دور،هی دور،دور،دور... دور بازی! این هم شد کار؟ساعت های تفریحت را در ترافیک سنگین بگذران.هی اوقات فراغتت را صرف نگاه کردن از پنجره ی ماشین کن.یعنی اگر بخواهی،بخواهم بروم جایی و اصلا تفریح که نه،فقط بخواهم داد بزنم جایی نیست؟

از مقاله ی فهیمه خضر حیدری،40چراغ،27 تیر 1388

Thursday, July 16, 2009

آه باران

ریشه در اعماق اقیانوس دارد-شاید- این گیسو پریشان کرده
بید وحشی باران
یا،نه،دریایی است گویی،واژگونه،برفراز شهر
شهر سوگواران
هر زمانی که فرو می بارد از حد بیش
ریشه در من می دواند پرسشی پیگیر،با تشویش: رنگ این شبهای وحشت را
تواند شست آیا از دل یاران؟
چشم و چشمه ها خشک اند
روشنی ها محو در تاریکی مطلق
همچنان که نام ها در ننگ
هر چه پیرامون ما غرق تباهی شد
آه،باران،ای امید جان بیداران
بر پلیدی ها-که ما عمریست در گرداب آن غرقیم- آیا چیره خواهی شد؟
فریدون مشیری

Monday, July 13, 2009

...

گاهی اوقات فکر می کنم همه چیز زاده ی توهم منه...توهمی که دیگران در به وجود آوردنش نقش اساسی رو ایفا می کنن

Saturday, July 11, 2009

باز هم شبی دیگر

باز هم قبل از خواب و هزاران هزار فکر مزاحم که مانع از روی هم گذاشتن راحت پلکهام می شن! کاشکی این دوران مزخرف انتظار و تنش و اضطراب که کارم شده هر روز و هر لحظه تلقین و کنترل و تسلط و البته امید دادن،زود تموم شه.از اینکه هیچ چیز و هیچ چیز به معنای واقعی کلمه باعث شادیم از ته دل نمی شه دارم زجر می کشم،اینکه هیچ هیجانی نه تنها قدرت اینو نداره که بخواد به صورت ملموس منو از درگیری های ذهنیم نجات بده و شور و نشاط رو وارد زندگیم کنه که حتی خودش باعث یه درگیری ذهنی دیگه می شه...! چه روزهای بد طاقت فرسایی که حتی احساساتم برام یکنواخت و تکراری شدن و مدام می خوام از شرشون خلاص شم ولی از نابودیشون می ترسم که تنها راه ادامه ی زندگی وجود همین احساساته.فقط کاشکی این دوران سپری شه،همین

Tuesday, July 7, 2009

wherever I may roam

...and the road becomes my bride
I have stripped of all but pride
So in her I do confide
And she keeps me satisfied
Gives me all I need
...and with dust in throat I crave
Only knowledge will I save
To the game you stay a slave
Rover wanderer
Nomad vagabond
Call me what you will
But I`ll take my time anywhere
Free to speak my mind anywhere
And I`ll redefine anywhere
Anywhere I may roam
Where I lay my head is home
...and the earth becomes my throne
I adapt to the unknown
Under wandering stars I`ve grown
By myself but not alone
I ask no one
...and my ties are severed clean
The less I have the more I gain
Off the beaten path I reign
Rover wanderer
Nomad vagabond
Call me what you will
But I`ll take my time anywhere
Im free to speak my mind anywhere
And I`ll never mind anywhere
Anywhere I may roam
Where I lay my head is home
Carved upon my stone
My body lie, but still I roam
Wherever I may roam

Metallica

Friday, July 3, 2009

برای یک دوست

تو امشب نیستی! بر خلاف گذشته... امشب نیستی و این نبودنت رو هیچ وقت تصور نکرده بودم! چون همیشه بودی،همیشه،همیشه،همیشه.نیستی،دور شدی،دور شدیم،"زود دیر شد"،فاصله اومد،چرا؟نمی دونم! خود بزرگ بین شدی؟نمی دونم! حساس شدم؟ نمی دونم!یادته یه بار سر "صد سال تنهایی" مارکز نزدیک بود دوستیمون بهم بخوره؟ برای اینکه نخواسته بودم باورش کنم.از اون شب به بعد اسم "صد سال تنهایی" برام تداعی گر اسم "تو" بود!...هر بار"صد سال تنهایی" بود تو هم بودی! یادته بعد از اون جدایی مقطعی تو 40چراغ راجع به "صد سال تنهایی" می خوندم که اس ام اس دادی؟! الان زندگی من شده همون سالهای تکرار باطل تنهایی! ولی تو نیستی...من "همچنان دوره می کنم شب را و روز را هنوز را" ولی تو نیستی... نیستی که بهت بگم عشقی رو که تجربه کرده بودی یک هزارمش رو دارم شروع می کنم به تجربه کردن...البته شاید...! حتی دیگه قهرمانی راجر هم تو رولند گروس برامون بی ارزش شده!حتی بردنش از نادال تو اسپانیا!!! ویمبلدونه ولی منو تو نه تنها بین گیمها و ستها که اصلا راجع به تنیس به همدیگه اس ام اس نمی دیم!.دیشب خوابتو دیدم ولی رمق ندارم بهت اس ام اس بدم! پارسال همین موقع ها بود نه؟بلیط کنسرت "همای" ی خودمو که تموم شده بود بهت فروختم،خوشحال بودم،از اینکه تو خیال خودم می گفتم با دادن یه خوشی خیلی کم از تکرار یه حماقت بزرگ دیگت دارم جلوگیری می کنم،اینکه "چرا خیلی از چیزا،مثل مرگ،دست خود آدم نیست؟" یادته که این اس ام اسو؟ شب قبلش دادی...من خوب یادمه،چون اون شب از ترس یه اتفاق بد تا صبح خوابم نبرده بود...این خیال زنده نگه داشتن تو،حتی اگه باطل بوده باشه، برام کافی بود،چون زنده بودن تو از زنده بودن خیلی های دیگه برام با ارزش تر بود... .یادته که لحظه لحظه هامو می گفتم برات،بزرگ ترین اسرارتو می گفتی برام،من بودم و تو و به قول خودت همیشه حرف داشتیم برای گفتن...ولی ساکت شدیم...روز به روز...بیشتر و بیشتر...دور تر و دور تر...من الان یه دوست جدید دارم ولی تو حتی نمی دونی که وجود داره...! چه جالب! حتی کادوی تولدت رو هم ندادم!.تا الان "خیلی حرفه ای عمل کردم" "خیلی بزرگ شدم"، تو این دورانی که نیستی حس های جدید رو دارم تجربه می کنم... تا حالا به این فکر کردی که چرا گفتی "راه منو تو اینجا از هم جدا می شه"؟ فقط به این دلیل که من عوام بودم و می خواستم به موسوی رای بدم ولی تو به کروبی؟ می بینی که راهمون بی خود جدا شد! نه موسوی اومد نه کروبی !. یادش بخیر...گذشته...گذشته...گذشته...گذشته ای که خودت برام بودی و خودت به عنوان خودت برام بینهایت ارزش داشتی و من هم برات خودم بودم،یه دوست،جدا از مخالف بودن جنس تو این خاکی که بهش می گن ایران! منو تو دوست بودیم،همدم،همراز...تموم شد؟ نمی دونم... ولی من هنوز زنده ام...خوب یا بدش مهم نیست

Friday, June 26, 2009

مهر 87 تا تیر 88

مهر ماه 1387.ماه رمضان.تارا.کلاس اول.بازنشستگی مامان و عمه.شروع دانشگاه.شقایق.اصفهان.فروغ.مرتضی.نویده.بارز!!!!.روشنک.دور دور.بلوار گیلان.عارف."تو اگه با من باشی".عمو.خونه ی ما.تغییر قیافه.من.بغض.من.شقایق.هادی.کوشا.پویا.آفای احرابی. 18آبان 87.تولد پویا.کیک.رقص چاقو!!!.22 آبان.سینما.کنعان.محمد رضا فروتن!.360.کامنت.شقایق.شاینینگ شت.دوران کامنت بازی.آی دی پابلیک شده ی شقایق!.تست وکسلر!.دانا.عروسی نوید.تهران.9 آذر 88. دانا.کافی شاپ.10 آذر87.پیتزا امیر.من.شقایق.فروغ.مزتضی.کوشا.مارال.مهرناز.هادی.پویا.آقای احرابی.دانا.سالاد.تو کوچه ی پیتزا امیر.پلیس.سگ لرز.مامور به روشنک:"با این بی بند و باری میای گلسار؟".بچه کجایین؟.کجای تهران؟.بابات چی کارست؟.با سیاست من رفع شدن خطر.گریه ی روشنک.تولد سیاوش.عطر آرمانی کد.آنسه.خونه ابریشمی.هادی.پیراشکی.سفر شیراز.ماشین آقا غلام.رقص.رقص.رقص.دیسکو.پانتومیم.رقص.رقص.رقص.هتل آپادانا..اتوبوس.بلف."عروسو نگاه کن نگاه کن چشای آبیشو".شقایق.جواد ترین.هادی.مو قشنگ ترین.میترا.چشم آبی ترین.مهرناز.نق نقو ترین.سپیده.خوش عکس ترین.شهاب.مثبت ترین.آرش.باحال ترین.محمد.رقاص ترین.کاوه.بد اخلاق ترین.ستاره و مهران.زحمت کش ترین.آقا غلام.با اخلاق ترین.1 دقیقه ی بامداد 2 دی 1387.دانا..شب یلدا.دانشکده ی معماری.گارمون.تشریفات.9 بهمن 87.دانا.رشت.قبل عید.تهران.کافی شاپ گلستان با بچه ها.خونه ی مامان بزرگ شقایق.خونه تکونی.3 اردیبهشت 1388.عروسی امید و مهرسا.ترکوندن.رقص.رقص.رقص.پیام.دی جی.مرتضی.نیما.کیهان.تخلیه ی انرژی.نمایشگاه کتاب.تهران.تشنج.دعوا.قهر.درکه.مانی.آیدین.من.شقایق.جوجه کباب.آش رشته.1 خرداد 1388.پایان.دوران انتخابات.میر حسین موسوی.دانشگاه.پخش کردن دعوتنامه ها.من.شقایق.بچه های معماری.گروه گروه.من.شقایق.دانیال.مانی.آقای احرابی.دم در مردم.تو خیابون.شام.پیزریا.تولد علی.شور انتخابات.فیس بوک.دانیال.چت.چت.چت.مریضی عمو.ترس از مرگ.اکسیژن.خوف.بغض.دانیال. شانزدهم خرداد 1388.گریه.عمو رفت برای همیشه.زنجیر انسانی.دور رشت.تشنگی.پا درد.کشیدگی دست.ستاد فلکه ی گاز.خونه ی روشنک اینا.کوکا با یخ.شب.گلسار.سه راه گلایل.سوپر هامون."آقا چرا نمی خواین رای بدین؟".سه راه.شلوغ.آزادی!.مناظره.میر حسین."چیز"."بگم؟".عصبی.حرص و جوش.مناظره.کروبی.خوشحال.آمار!.تورم!.بیکاری!.مملکت گل و بلبل.خیابون.شلوغ.آزادی!.شب آخر.سه راه.آزادی!.دست.رقص.امید به زندگی.دانیال.هادی.پویا.شقایق.سیاوش.فلکه ی گاز.رضا.علی.فشفشه.شور.هیجان.امید به زندگی.انتظار.انتظار.انتظار.جمعه 22 خرداد 1388.من.شقایق.سیاوش.دبستان صائب.خودکار!.انتظار.شب.درس.قطع اس ام اس.تلویزیون روشن.شبکه ی خبر.زیر نویس.آخرین اخبار شمارش آراء.من.بهت.من.شب.شقایق.تلفن."چی شده چرا بوق می زنن؟".من.بهت.امیر."تا فردا عوض می شه".ساعت.6.5.4.3.2.نوزده میلیون.ما.بهت.خواب.23 خرداد 88.بیست و چهار میلیون.سکوت مرگبار رشت.فریاد مردم تهران.ما.افسرده.بابا.غمگین.من.شقایق.بهت.سکوت.غم.نا امیدی.خفقان.بوق شادی.بوق عزا.تظاهرات.فیلتر.فیس بوک.بی بی سی.میر حسین.کروبی.تظاهرات.سکوت.خون.علوم پایه.تظاهرات.دانشگاه.ندادن امتحان.اعتراض.تهران.خون.خون.خون.انتخابات سالم!.آشوبگران.خس و خاشاک.خون.مرگ.سیاهی.ایران.دهکده.دریا.آرامش.ویلای روشنک اینا.بارون.پارادیزو.من.شقایق.مانی.افسرده.درس.چت.دانیال.فیلتر مسنجر.ماشین شقایق.پارادیزو.دانیال.من.شقایق.تولد مامان بزرگ شقایق.گل.دوران مبهم زندگی...؟