چه هنگام ميزيستهام؟
کدام مجموعهی پيوستهی روزها و شبان را
من ــ
اگر اين آفتاب
هم آن مشعل ِ کال است
بيشبنم و بيشفق
که نخستين سحرگاه ِ جهان را آزموده است.
چه هنگام ميزيستهام،
کدام باليدن و کاستن را
من
که آسمان ِ خودم چتر ِ سرم نيست؟ ــ
آسماني از فيروزه نيشابوربا رگههای سبز ِ شاخساران،
همچون فرياد ِ واژگون ِ جنگلي
در درياچهيي،
آزاد و رَها
همچون آينهيي
که تکثيرت ميکند.
□
بگذار
آفتاب ِ من
پيرهنام باشد
و آسمان ِ من
آن کهنهکرباس ِ بيرنگ.
بگذاربر زمين ِ خود بايستم بر خاکي از بُراده الماس و رعشهی درد.
بگذار سرزمينام را
زير ِ پای خود احساس کنم
و صدای رويش ِ خود را بشنوم:
رُپرُپهی ِ طبلهای خون را
در چيتگر
و نعرهی ببرهای عاشق را
در ديلمان
وگرنه چه هنگام ميزيستهام؟کدام مجموعهی پيوستهی روزها و شبان را من؟
کدام مجموعهی پيوستهی روزها و شبان را
من ــ
اگر اين آفتاب
هم آن مشعل ِ کال است
بيشبنم و بيشفق
که نخستين سحرگاه ِ جهان را آزموده است.
چه هنگام ميزيستهام،
کدام باليدن و کاستن را
من
که آسمان ِ خودم چتر ِ سرم نيست؟ ــ
آسماني از فيروزه نيشابوربا رگههای سبز ِ شاخساران،
همچون فرياد ِ واژگون ِ جنگلي
در درياچهيي،
آزاد و رَها
همچون آينهيي
که تکثيرت ميکند.
□
بگذار
آفتاب ِ من
پيرهنام باشد
و آسمان ِ من
آن کهنهکرباس ِ بيرنگ.
بگذاربر زمين ِ خود بايستم بر خاکي از بُراده الماس و رعشهی درد.
بگذار سرزمينام را
زير ِ پای خود احساس کنم
و صدای رويش ِ خود را بشنوم:
رُپرُپهی ِ طبلهای خون را
در چيتگر
و نعرهی ببرهای عاشق را
در ديلمان
وگرنه چه هنگام ميزيستهام؟کدام مجموعهی پيوستهی روزها و شبان را من؟
احمد شاملو
۱۳۵۶ -۱۵ اسفند
No comments:
Post a Comment